ღღ نازدار مامانش ღღ

    تازگیها یاد گرفته چشماش و چپ میکنه تا یه کارخنده دار میکنه و ما میخندیم بعدش حتما چشماشو چپ میکنه یا وقتی که من و باباجی داریم صحبت میکنیم وقتی میبینه بهش توجه نمیکنیم این کارو میکنه اولا برامون تازگی داشت خوشمون می اومد ولی رفته رفته بیشتر شد حالا هم اصلا عکس العمل نشون نمیدیم تا یادش بره ........... ولی خداییش خیلی بامزه و با نمک میشه من کلی خنده ام میگیره ......  جدیدا از کسایی که لباس نظامی تنشونه میترسه وقتی میبینه میگه (وااااااااای آگا پلیسه ) حالا میشه از این حربه برای وقتی که کار بد میکنه استفاده کنم ولی یواشکی باید انجام بدم چون با...

          اینم چند تا عکس خوشگل از ماهان جونم دوست دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه           ...

  خاله ریحانه برای ماهانی یه بسته خودکارهای رنگی خریده بود دیروز ماهانی برداشت و شروع کرد به نقاشی کشیدن نمیدونین با چه عشق و علاقه ای نقاشی میکرد تازه (چشم چشم لو ابلو ) میکشید و از هر رنگ یه کم میکشید بعد شروع کرد رو دستا و پاهاش نقاشی کردن به منم نشون میداد و میگفت ببین دستمو نداشی (نقاشی )کردم تازگیها برای خودش مستقل شده میره سی دی میزاره یا تو کامپیوتر یا تو وی سی دی ما هم مجبوری باید تماشا کنیم .......... خوب ماهانی دیگه ......... شعر چشم چشم دو ابرو رو قشنگ یاد گرفته وقتی میخونه آنقدر ذوق میکنم        اشک تو چشمام جم...

  تو این چند روزه ماهان خیلی اذیت شد وقتی من گریه میکردم      دستمال میاورد  اشکهامو پاک میکرد و میگفت گریه نکن مامانی ...         قربون پسر دل نازکم برم من  دیروز بهش گفتم که بگو من همتونو دوست دارم ماهانی هم خیلی خوشگل اینو گفت.......... این گلها رو ماهانی تقدیم میکنه به همه دوستانی که تو این مدت ما رو تنها نذاشتن و با ما همدردی کردن  به قول ماهان من همتون دوس دارم     ...

                                                           گل غنچه کرد و غنچه شکفت و خداوند  بهترین و زیباترین هدیه اش را به شما داد   با آرزوی فرداهایی روشن تبریک صمیمانه مرا پذیرا باشید    تولد فرشته کوچکتان مبارک هوررررررررررررررررررررا  ابوالفضل جون بدنیا اومد در ضمن دوستان در وبلاگ...

 امروز یه کم از کارای ماهانی میگم : دیروز وسایل دکتری براش خریدم به من میگه مامانی (بتاب) بعد گوشی رو میزاره رو شکمم .... میره گوشی تلفن و برمیداره مثلا زنگ میزنه به دکتر میگه:(آ دکتر مامانی دلش درد کنه )   اسم سوپری محله ما علی آقاست ماهانم اسمشو یاد گرفته هر چی که میخواد میگه :(اینو بخر از علی گا بخر ) تازه فکر میکنه علی آقا همه چی داره مثلا به باباجی میگه ( چرخ بخر از علی گا بخر ) (نون بخر از علی گا بخر ) حالا اگه چیزی خواستین از علی گا براتون میگیرم....     خلاصه داستانی شده .......... صبحها که از خواب بیدار میشه کیفشو برمید...

  هورررررررررررررررررررررررررا             گیسو جون بدنیا اومد مونا جونم تولد نازنين ترين و اهورايی ترين ارمغان زندگیتان را تبريک ميگویم.. بهترين آرزوها رو برای شما و نوزداتان دارم قدم نو رسیده مبارک ...

دیشب با باباجی و ماهانی رفتیم بیرون تا غذا بخوریم ماهانی باز شروع کرده بود و شیطونی میکرد     تو لیوان براش آب ریخته بودم یه نی بلند گذاشته بود توش  آب میخورد نی همش می افتاد زمین و یه دونه دیگه براش میذاشتم زیر میز پر نی شده بود بعد چون بیرون نشسته بودیم مدام رژه میرفت     خلاصه نفهمیدیم چی خوردیم منم حسابی عصبی و کم حوصله شدم        برای همین طاقت شیطونیهاش و نداشتم آخه دست خودم نیست دیگه.............    عسل مامان : مامانی رو ببخش برای کم حوصلگی هاش مامانی رو ببخش برای ناراحتی هاش...

امروز تولد یکی از بهترین باباهای وبلاگی و پسر نازش پرهام جونه من و ماهان از همین جا به بابا محسن که همیشه به همه لطف دارن و پرهام عزیزم تبریک میگیم ...      تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک بیا یه آرزو کن ؛بعدش شمعاتو فوت کن   ...

              سلام به همه دوست جونام ممنونم که احوالپرسی میکنین و به یادم هستین راستش این چند روزه حس نوشتن نداشتم فقط دوست داشتم بشینم وکسی کاری با من نداشته باشه ولی مگه ماهانی میزاره که تو خودم باشم پس باز اوووووووووووومدم تا بنویسم یه دنیا از محبت تک تک شما سپاسگزارم ..........   دیروز ماهانی خواب بود    منم یه بستنی شکلاتی برداشتم   گفتم تا بیدار نشده دلی از عزا دربیارم   تازه شروع کرده بودم به خوردن که عسل مامان بیدار شد یه کم به من نگاه نگاه کرد .....  به یهو انگار...